جدول جو
جدول جو

معنی بریشم زن - جستجوی لغت در جدول جو

بریشم زن
تار ابریشم زن، نوازنده تار برای مثال بریشم زن نواها برکشیده / بریشم پوش پیراهن دریده (نظامی۲ - ۳۴۲)
تصویری از بریشم زن
تصویر بریشم زن
فرهنگ فارسی عمید
بریشم زن
(لِهََ دَ / دِ)
بریشم زننده. ابریشم زن. سازنده. چنگ زن. نوازنده. مطرب. نوازندۀ ذوات الاوتار:
شده از غیرتش بریشم تن
زهرۀ زهرۀ بریشم زن.
سنائی.
عددش گرچه شود زهرۀ بریشم زن
چو کرم پیله هم اندر حصار خواهد بود.
مجیر بیلقانی.
حلقۀ ابریشم اینک ماه نو
لحن آن ماه بریشم زن کجاست ؟
خاقانی.
گر حور بریشم زن خفته ست چو کرم قز
از بانگ قنینه ش کن بیدار بصبح اندر.
خاقانی.
بریشم زن نواها برکشیده
بریشم پوش پیراهن دریده.
نظامی.
بریشم زن ره عشاق میزد
سرورش بر دل عشاق میزد.
میرخسرو.
و رجوع به ابریشم زن شود
لغت نامه دهخدا
بریشم زن
مطرب، نوازنده
تصویری از بریشم زن
تصویر بریشم زن
فرهنگ لغت هوشیار
بریشم زن
((~. زَ))
نوازنده ابریشم
تصویری از بریشم زن
تصویر بریشم زن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ شَ زَ)
عمل و شغل ابریشم زن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نوازندۀ یکی از ذوات الاوتار. بریشم زن. بریشم نواز
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
ابریشمین:
چنگ بریشمین سلب کرده پلاس دامنش
چون تن زاهدان کز او بوی ریای نو زند.
خاقانی.
- بریشمین کلاه، که کلاه ابریشمین دارد:
پیله که بریشمین کلاه است
از یاری همدمان راه است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بریشم زنی
تصویر بریشم زنی
عمل و شغل بریشم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشم زن
تصویر ابریشم زن
نوازنده ابریشم بریشم زن بریشم نواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشم زدن
تصویر ابریشم زدن
زدن و نواختن یکی از آلات ذوات الاوتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریشمین
تصویر بریشمین
ابریشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشم زن
تصویر ابریشم زن
((~. زَ))
نوازنده ابریشم، چنگی
فرهنگ فارسی معین